- یک باره
- یک دفعه، ناگهان، بکلی
معنی یک باره - جستجوی لغت در جدول جو
- یک باره
- ناگهان، یکسره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای یک کار، که یک کار از او ساخته شود، بی جهت بیخود: فلان خانم یک کاره آمده بود ببیند من و شوهرش دعوا کرده ام یا نه
اتفاقا
یکدفعه مقابل دوبار، یکمرتبه دفعتا واحدتا، بی خبر غفلتا: ... وتا چندکرت این معنی اورا عادت شودتاناگاه یکبارش ببندد وبکشند
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
یک ربع
متحده
شب دوست، زن بد کار زن هرزه گرد
شکم پرست، شکم خواره، پرخور
زنی که فقط یک بار شوهر کرده
شب دوست، زن بدکار و هرزه گرد
مردی که زنان را دوست دارد، زن دوست، زن باز
عزیز و بی مثل و مانند، ویژگی گوهر بی نظیر، گردن بندی که میان آن یک دانه مروارید گران بها آویخته شده باشد
که دارای یک کارباشد، که یک کاراز او ساسته شود، یک جا یک قلم کلی. یا یک کاسه کردن، یکجا کردن یکجا جمع کردن
یکه سوار دلیر یکه تاز، سوارساده یک فردسوار، آفتاب
بمدت یک سال بطول یک سال: جبرئیل گفت: بهرمویی که براندام تست ثواب یکساله ترادردیوان بنویسند
بی نظیر بیهمتا: نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت گوهر یکدانه را در دل دریا طلب. (وحشی)
زن یک شوهره زنی که فقط یک شوهر کرده باشد، زنهایی که موقع عقد در آن اطاق (اطاقی که درآن آداب عقد را بجا می آورند) هستند همه باید یک بخته و سفیدبخت باشند
ناگهان ناگهانی، بکلی سراسر، دفعتا یکجا یکباره
یکه سوار دلیر یکه تاز، سوارساده یک فردسوار، آفتاب
به تنهایی شخصا بدون کمک دیگری: یک نقره این کار راانجام داد
یک تنه به تنهایی
گیاهی که گل های نر و مادۀ آن جدا از هم ولی بر روی یک پایه قرار گرفته باشد
ناگهانی، همگی
یک خرده
متحد، متفق، هم عهد، هم پیمان
میخانه
خانه اول در تخته نرد: احمد بدیهی سه مهره در یک گاه داشت
یک خرده مقدار بسیار خرد و اندک