جدول جو
جدول جو

معنی یک باره - جستجوی لغت در جدول جو

یک باره
یک دفعه، ناگهان، بکلی
تصویری از یک باره
تصویر یک باره
فرهنگ لغت هوشیار
یک باره
ناگهان، یکسره
تصویری از یک باره
تصویر یک باره
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دارای یک کار، که یک کار از او ساخته شود، بی جهت بیخود: فلان خانم یک کاره آمده بود ببیند من و شوهرش دعوا کرده ام یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک کاره
تصویر یک کاره
((~. رِ))
بی جهت، بیهوده، کار بی معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکباره
تصویر یکباره
اتفاقا
فرهنگ واژه فارسی سره
یکدفعه مقابل دوبار، یکمرتبه دفعتا واحدتا، بی خبر غفلتا: ... وتا چندکرت این معنی اورا عادت شودتاناگاه یکبارش ببندد وبکشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکباره
تصویر یکباره
((~. رِ))
یک دفعه، یکبار، ناگهان، به کلی، تمامی، همه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر باره
تصویر پر باره
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک چارک
تصویر یک چارک
یک ربع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یک پارچه
تصویر یک پارچه
متحده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شب باره
تصویر شب باره
شب دوست، زن بد کار زن هرزه گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم باره
تصویر شکم باره
شکم پرست، شکم خواره، پرخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک بخته
تصویر یک بخته
زنی که فقط یک بار شوهر کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب باره
تصویر شب باره
شب دوست، زن بدکار و هرزه گرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زن باره
تصویر زن باره
مردی که زنان را دوست دارد، زن دوست، زن باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک دانه
تصویر یک دانه
عزیز و بی مثل و مانند، ویژگی گوهر بی نظیر، گردن بندی که میان آن یک دانه مروارید گران بها آویخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
که دارای یک کارباشد، که یک کاراز او ساسته شود، یک جا یک قلم کلی. یا یک کاسه کردن، یکجا کردن یکجا جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک سواره
تصویر یک سواره
یکه سوار دلیر یکه تاز، سوارساده یک فردسوار، آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
بمدت یک سال بطول یک سال: جبرئیل گفت: بهرمویی که براندام تست ثواب یکساله ترادردیوان بنویسند
فرهنگ لغت هوشیار
بی نظیر بیهمتا: نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت گوهر یکدانه را در دل دریا طلب. (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
زن یک شوهره زنی که فقط یک شوهر کرده باشد، زنهایی که موقع عقد در آن اطاق (اطاقی که درآن آداب عقد را بجا می آورند) هستند همه باید یک بخته و سفیدبخت باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک بارگی
تصویر یک بارگی
ناگهان ناگهانی، بکلی سراسر، دفعتا یکجا یکباره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکسواره
تصویر یکسواره
یکه سوار دلیر یکه تاز، سوارساده یک فردسوار، آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک نقره
تصویر یک نقره
به تنهایی شخصا بدون کمک دیگری: یک نقره این کار راانجام داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک نفره
تصویر یک نفره
یک تنه به تنهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب باره
تصویر شب باره
((شَ رَ یا رِ))
شب دوست، زن بدکاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک کاسه
تصویر یک کاسه
((~. س))
یک جا، کلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک بخته
تصویر یک بخته
((~. بَ تِ))
زنی که در زندگی بیش از یک شوهر نکرده باشد
فرهنگ فارسی معین
گیاهی که گل های نر و مادۀ آن جدا از هم ولی بر روی یک پایه قرار گرفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک بارگی
تصویر یک بارگی
ناگهانی، همگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک ذره
تصویر یک ذره
یک خرده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یک گره
تصویر یک گره
متحد، متفق، هم عهد، هم پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاباره
تصویر کاباره
میخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک گاه
تصویر یک گاه
خانه اول در تخته نرد: احمد بدیهی سه مهره در یک گاه داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک ذره
تصویر یک ذره
یک خرده مقدار بسیار خرد و اندک
فرهنگ لغت هوشیار